شادكامى، از موضوعات مهم زندگى است كه مورد علاقه همه مردم بوده است و مكاتب گوناگون، از نظرگاههاى مختلفى به آن پرداختهاند. محقق از دیرباز به این موضوع علاقه داشته و در باره آن، مطالعه و تحقیق نموده است. نخستین نتیجه این تحقیقات در سال 1384 در كتابى با عنوان رضایت از زندگى به چاپ رسید. این بررسى، هر چند نگاهى نو به منابع اسلامى داشت، امّا فاقد چارچوب نظرى معین، الگوى مشخّص، و فراگیرى در عوامل بود. از همان زمان، دغدغه یافتن پایه نظرى رضامندى از دیدگاه اسلام، در فكر و ذهن اینجانب وجود داشت تا این كه به موضوع شادكامى- كه عامتر از رضامندى است- ختم شد و به عنوان رساله دكترى اینجانب مطرح و تصویب شد. این پژوهش در گروه «روانشناسى اسلامى پژوهشكده اخلاق و روانشناسى اسلامى» نیز مورد توجّه قرار گرفت و كار تحقیق آن آغاز شد و سرانجام بخشهایى از آن به عنوان رساله دكترى ارائه و سپس به صورت كامل، آماده چاپ گردید.
هدف این پژوهش، آن بود كه با رویكردى روانشناختى، دیدگاه اسلام در باره شادكامى را كشف و تبیین نماید. این پژوهش، از نوع كتابخانهاى و توصیفى است و در آن از نوع خاصى از روش تحلیل محتوا استفاده شده است. این روش كه توسط پژوهشگر طراحى شده، متناسب با مقتضیات متون اسلامى (قرآن و حدیث) بوده و داراى سه بخش عمده فهم روانشناختى «تكگزارهها»، «تكمفاهیم» و «مناسبات میان مفاهیم» است. در این بررسى، بیش از پنجاه موضوع و دست كم شش هزار متن در منابع اسلامى مورد بررسى قرار گرفتند و با استفاده از روش یاد شده، اطلاعات لازم، استخراج و طبقهبندى شدند و سپس مورد تحلیل و پردازش قرار گرفتند. در بخش روانشناسى مثبتگرا نیز با استفاده از منابعِ در اختیار، نظریههاى شادكامى مورد بررسى قرار گرفتند و اطلاعات لازم استخراج شدند.
بررسىهاى اسلامى در شادكامى، چند نتیجه مهم و اساسى داشت:
اوّل: شادكامى دو ركن اساسى دارد: یكى «خیر» و دیگرى «سرور».
دوم: در دیدگاه اسلام، سعادت در دو سطح دنیوى و اخروى تعریف مىشود كه سطح دنیوى آن، هر چند مقتضیات حیات دنیوى را به رسمیت مىشناسد، امّا در راستاى سعادت اخروى قرار مىگیرد. بر این اساس، شادكامى، عبارت است از: زندگى مبتنى بر خیرِ همراه با سرور كه از دنیا آغاز مىشود و در آخرت تداوم مىیابد و جاودانه مىگردد.
سوم: ساختار احساس شادكامى از دو جزء اساسى «رضامندى» از تقدیر و «نشاط» تشكیل مىشود. البته متناسب با انواع تقدیر، رضامندى چهار قلمرو دارد: خوشایندها، ناخوشایندها، بایدها و نبایدها. اصطلاحات خاص هر كدام از این قلمروهاى چهارگانه نیز عبارتاند از: «شكر» در خوشایندها؛ «صبر» در ناخوشایندها؛ «رغبت» به بایدها (طاعت)؛ و «كراهت» از نبایدها (معصیت). همچنین متناسب با ابعاد انسان، نشاط به دو بخش مادى و معنوى تقسیم مىشود.
چهارم: شادكامى یك مبناى اساسى دارد و آن، توحید است. از این مبناى اساسى، مبانى انسانشناختى، جهانشناختى و دینشناختى مربوط به شادكامى سرچشمه مىگیرند.
پنجم: مؤلّفههاى دوگانه رضامندى و نشاط، هر كدام یك پایه نظرى مشخّص دارند؛ نظریه رضامندى، «خیرباورى» و نظریه نشاط، «شادى و لذّت» است. این بدان معناست كه براى تأمین رضامندى باید خیرباورى و براى تأمین نشاط باید لذّت را به وجود آورد. البته هر كدام از این دو، مباحث خاصى دارند كه در جاى خود بدان پرداخته شده است.
ششم: بررسىها نشان دادند كه گذشته از پایه نظرى، براى تأمین رضامندى و نشاط، یك سرى عوامل نیز وجود دارند. در بحث رضامندى- كه چهار حوزه دارد-، عواملى وجود دارند كه موانع رضامندى را كنار مىزنند و فرایند رضایت را تسهیل مىكنند. نكته مهم این كه این عوامل، خود دو گروهاند: یكى عوامل مشترك در هر دو حوزه خوشایند و ناخوشایند، و دیگرى عوامل اختصاصى هر كدام از موقعیتهاى چهارگانه رضامندى. در بحث نشاط نیز عواملى وجود دارند كه لذّت كامل و بدون پیامد منفى را تأمین مىكنند.
هفتم: در بررسى تطبیقى میان دیدگاه اسلام و روانشناسى مشخص شد كه در باره شادكامى، دو رویكرد در روانشناسى وجود دارد: یكى لذّتگرا و دیگرى سعادتگرا، كه دومى با منطق اسلام، هماهنگتر است. در بُعد نظرى نیز نظریههاى متفاوتى ارائه شدهاند و هر كدام نیز عواملى را مطرح كردهاند. هر چند در مواردى هماهنگى میان این نظریهها و عوامل با دیدگاه اسلام به چشم مىخورد، امّا در مجموع، از سویى سكولارند و رنگ توحیدى ندارند؛ از دیگر سو، با همه یا برخى از واقعیتهاى حیات انسانى منطبق نیستند؛ و از جهت سوم، فراگیر و همهجانبه نیستند و به بخشى از ابعاد پرداختهاند؛ و از جهت چهارم نمىتوانند تداوم شادكامى در حیات اخروى را تأمین كنند.
نتیجه این كه براى تحقّق شادكامى باید الگوى «زندگى موحّدانه» را- كه به معناى توحیدباورى (ایمان) و تنظیم زندگى بر اساس آن است- اجرا نمود. در این الگو، شادكامى توسط خداوند، تقدیر و تدبیر مىشود؛ امّا تحقّق آن، به واكنش مناسب فرد بستگى دارد. از این رو، فرد باید «واقعیتهاى توحیدى» مربوط به شادكامى را بشناسد (واقعیتشناسى توحیدى) و خود و زندگىاش را با آن هماهنگ سازد (هماهنگسازى با واقعیتهاى توحیدى). نتیجه آن مىشود كه زندگى، به طور كلّى، معنایى خدایى پیدا مىكند و فرد بر اساس آن، همه تقدیرهاى خدا را به طور كلّى، خیر ارزیابى مىكند و به رضامندى كلّى مىرسد. در ابعاد چهارگانه زندگى نیز، از سویى نسبت به نعمتها «شكرگزار» و نسبت به بلاها «بردبار» مىگردد و از دیگر سو، نسبت به طاعت، «رغبت» پیدا مىكند و آن را «انجام» مىدهد و نسبت به معصیت، «كراهت» پیدا مىكند و آن را «ترك» مىنماید. همچنین با رویكردى توحیدى، به لذّت مادى و معنوى با شرایط مشخّص شده آن مىپردازد و لذا نشاط را نیز تأمین مىكند. بدین سان، از تركیب رضامندى و نشاط با اجزاى آنها، احساس شادكامى تحقّق مىیابد. این الگو مىتواند مورد استفاده برنامهریزان براى افزایش شادكامى در جامعه قرار گیرد. همچنین تكموضوعات خُرد این پژوهش و موضوعات پیرامونى آن مىتواند مسئله تحقیقات روانشناختى قرار گیرد و با تهیه مداخلهها، ساخت تستها و مانند آن، ادبیات روانشناختى آن نیز تكمیل گردد.