بخشی از کتاب آهو:
قرصهای خواب مادرم هنوز جلوی آئینه خودنمایی میکند؛ دارم وسایلش را جمع میکنم. دردی که صبح از شقیقههایم شروع شده تا پشت سرم کشیده میشود. روی تختش مینشینم و سعی میکنم با ماساژدادن شقیقههایم مقداری از این درد جانکاه را کم کنم. نگاه خسته و مضطربم اتاق را دور میزند. بوی عطر مادر در فضای اتاق کوچک و تمیزش جاریست. وسایلش چقدر مرتب چیده شدهاند! نظم نفسگیری بر فضای اتاق کوچک و تمیز مادرم حاکم شده است. بهطرف پنجره میروم و آن را باز میکنم. پنجره، رو به باغچهی حیاط که باز میشود، بوی عطر سبزه و درخت و گل، وجودم را پر میکند. گلدانهایی پر از گل، که مادر آنها را با دقت کاشته و با وسواس از آنها نگهداری میکند، دور تا دور حوض وسط حیاط، مرتب چیده شدهاند. خانهی ما محصور چمن و سبزه است. نگاهم از گلدانهای حیاط میگذرد و به گلدانهای پشت پنجره خیره میماند. مادرم عاشق باغبانی است و تمام خانه را با گلدانهای رنگارنگ پر كرده است. ظرف آب پای پنجره را برمیدارم و گلدانهای پای پنجره را آب میدهم؛ آب که به ساقههایشان میرسد انگار که جان میگیرند و سر بلند میکنند. ریههایم را از بوی خوشگل و سبزه پر میکنم و به نردهی جلوی پنجره تکیه میدهم. چند روزی است ....................