در میان احادیث رسیده از معصومان علیهم السلام «حدیث ضعیف» حجم بسیاری را به خود اختصاص داده است. تصور غالب آن است که این گونه روایات به تنهایی نمی توانند آموزه ای را به دین نسبت دهند زیرا افرادی در سند آن حضور دارند که ناشناخته اند یا از سوی راوی شناسان به اموری مانند دروغگویی یا اندیشه های غلو آمیز متهم شده اند . با این حال پاسخ به برخی پرسشها در این جا بایسته است : چه عواملی سبب گشته است تا رجالیان یک راوی را غیر قابل اعتماد و در نتیجه روایت او را ضعیف معرفی نمایند؟ آیا اختلاف نظرهی فکری ، فضا سازی های تبلیغاتی و عواملی از این دست توانسته است بر دیدگاه دانشمندان راوی شناس تاثیر گذارد تا در نتیجه یک راوی را نه به سبب ناراستی در گفتار بلکه به جهت عواملی دیگر ضعیف شمرند؟ آیا دیدگاه عالمان متقدم در موضوع غلو - که پر بسامد ترین علت تضعیف راویان بوده است - با نظرگاه امروزین یکسان است ؟
نوشتار پیش رو می گوشد از راه باز خوانی تایخی و تحلیل شیوه عملی دانشوران متقدم شیعه - تا سده هفتم - که در میراث حدیثی فقهی آنان نمود یافته است پاسخی واقع نمایانه برای پرسش های مهم یاد شده بیابد و از رهگذر آن رویکردی قابل دفاع در تعامل امروزین ما با روایات ضعیف فرا دید نهد.