رشد و بالندگی زنان ، پس از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و در پرتو آیین اسلام ، جای تردید ندارد . جهت گیری کلی آیات قرآنی و سخنان و سیره پیامبر ، عامل اصلی این حرکت تکاملی به شمار می رود . ورود زنان را به عرصه هایی که پیش از آن سابقه نداشت ، چون تعلیم و تعلّم ، باید یکی از شواهد عینی این بالندگی قلمداد کرد . آشکار است که مصدر تعلیم و تعلّم و روی آوردن به دانش و معرفت ، در آن عصر ، قرآن و حدیث بود و بررسی تعامل زنان با این دو مصدر و دانش های مرتبط با آنها در طول تاریخ اسلام ، می تواند این حقیقت را بیشتر روشن سازد . در بررسی این تعامل ، توجّه به چند نکته ، فضای بحث را بهتر روشن می سازد . یک . مسئله زن و علوم اسلامی را از دو سو می توان بررسی کرد . یکی ، جایگاه زن در علوم اسلامی
، بدان معنا که دانش های کلام ، فقه ، عرفان و . . . درباره زن چه می گویند . دوم ، آن که زنان در علوم اسلامی و پیدایش ، تحوّل و گسترش آن ، چه نقشی داشته اند . آنچه در این نوشته بدان پرداخته می شود ، امر دوم است . دو . مراد از علوم اسلامی ، دانش هایی است که بر محور دو منبع اصلی دین ، یعنی قرآن و سنّت ، شکل گرفته اند و به تشریح و تبیین آموزه های این دو منبع می پردازند و یا به گزارش حوادث مربوط به اسلام و پیشوایان دینی مربوط می شوند . برپایه این تعریف ، علوم اسلامی در شش حوزه دسته بندی می شود : 1 . علوم قرآن و تفسیر ؛ 2 . حدیث و علوم حدیث ؛ 3 . کلام و فلسفه ؛ 4 . اخلاق و عرفان ؛ 5 . فقه و اصول ؛ 6 . تاریخ و سیره . سه . برای بررسی نقش زنان در پیدایش ، گسترش و تحوّل علوم اسلامی و مقایسه آن با نقش مردان ، باید شرایط فرهنگی و اجتماعی حاکم بر گذشته را در نظر داشت تا به تحلیل و ارزیابی منصفانه و واقع بینانه رسید .