ارسطو، نخستین فیلسوفی است كه با شیوه اى منطقى و علمى به مباحثِ علم النفس پرداخته است. وى اولویت را به جوهر نفس -نه صفات آن- مىدهد. ارسطو نفس را تنها با توجه به نسبت آن با بدن مورد بررسى قرار مى دهد و در تعابیرى، آن را صورت بدن مى شمارد.
ابن سینا سخنان ارسطو را كافى ندانسته و نفس را از دو حیثیت نگریسته است: یكى در ارتباط با بدن و كمال آن و دیگرى به صورت استقلالى.
پس از ابنسینا، صدرالدین شیرازى، تحلیلى وجودشناختى و عمیق از نفس به عمل آورد و معتقد شد كه نفسیّت نفس، نحوه وجود خاص آن است و نفس، وجود دیگرى غیر از آن ندارد.
اثر حاضر، «نفس و قواى» آن را با توجه به دیدگاه هاى این سه فیلسوف بزرگ، به دقت بررسى كرده است.